بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۵۹: باز بیتابیام احرام چه در میبندد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز بیتابی ام احرام چه در می بندد کز غبارم نفس صبح کمر می بندد فکر جولان همه تشویش عبارت سازی ست فطرت آبله مسضمون دگر می بندد غیر دل گوشهٔ امنی که توان یافت کجاست به چه امید نفس رخت سفر می بندد عرض جوهر ندهی ، بی حسدی نیست فلک ورنه چون آینه دستت به هنرمی بندد نی دلیل است که این هرزه درایان طلب بال و پر ریختن ناله شکر می بندد ریزش ماده بر اجزای ضعیف است اینجا آسمان سنگ به دامان شرر می بندد وحشت عمرکمین شیفتهٔ فرصت نیست صبح از دامن افشانده نظر می بندد تا به کی قصهٔ مستقبل و ماضی خواندن باخبر باش که افسانه نظر می بندد عجزم از سعی وفا جوهر طاقت گل کرد آب درکسوت یاقوت جگر می بندد کسب جمعیت دل تشنهٔ ضبط نفس است تنگی قافیهٔ موج گهر می بندد شمع این محفلم از داغ دلم نیست گزیر آنچه در پا فکنم عجز به سر می بندد ناله ام داغ شد از بی اثریها بیدل تیغ چون منفعل افتاد سپر می بندد بیدل دهلوی