بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۲۸: ز ننگ منت راحت به مرگم کار میافتد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز ننگ منت راحت به مرگم کار می افتد همه گر سایه افتد بر سرم دیوار می افتد دماغ نازکی دارم حراجت پرور عشقم اگر بر بوی گل پا می نهم بر خار می افتد جنون خودفروشی بسکه دارد گرمی دکان ز هر جنس آتش دیگر درین بازار می افتد متاعی جز سبکروحی ندارد کاروان من همین رنگست اگر بر دوش شمعم بار می افتد مزاج ناتوانان ایمن است از آفت امکان اگر بر سنگ افتد سایه بی آزار می افتد قضا ربطی دگر داده است با هم کفر و ایمان را ز خود هم می رمد گر سبحه بی زنار می افتد نخستین سعی روزی فکر روزی خوار می باشد نگاه دانه پیش از ر یشه بر منقار می افتد نشاید نکته سنجان را زبان در کام دزدیدن نوا در سکته میرد چون گره در تار می افتد مکن سوی فلک مژگان بلند ای شمع ناقص پی که زیر پا سراپای تو با دستار می افتد ز یک دم تهمت ایجاد رسوای قیامت شو به دوش این بار چون برداشتی دشوار می افتد قفای مردگان نامرده باید رفت درگورم چه سازم خاک این ره بر سرم بسیار می افتد دو روزی با غم و رنج حوادث صبر کن بیدل جهان آخر چو اشک از دیده ات یکبار می افتد بیدل دهلوی