بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۰۷: دم سرد بسته به پیش خود چقدر دماغ فسرده یخ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دم سرد بسته به پیش خود چقدر دماغ فسرده یخ که به گرمیی نشد آشنا سر واعظ از زدن زنخ شده خلقی آینه دار دین به غرور فطرت عیب بین سر و برگ دیده وری ست این که ز خال می شمرند رخ به تسلی دل بی صفا نبری زموعظه ماجرا که ز آب سیل گزک دود به سر جراحت پر وسخ چه سبب شد آینهٔ طلب که دمید این همه تاب و تب که پر است از طرب و تعب سر مور تا به پر ملخ ز فسون عالم عنکبوت املت کشیده به دام و بس نفسی دو خیمهٔ ناز زن به طناب پوچ گسته نخ ز قضا چه مژده شنیده ای که سرت به فتنه کشیده ای به جنون اگر نتنیده ای رگ گردن توکه کرده شخ به کمند کلفت پیش و پس نتپی چو بیدل بیخبر تو مقید نفسی و بس دگرت چه دام و کجاست فخ بیدل دهلوی