بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۶۴: رنگ گلش بهار خط از دور دید و رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رنگ گلش بهار خط از دور دید و رفت این وحشی از خیال سیاهی رمید و رفت از صبح این چمن طربی چشم داشتیم آخر نفس بر آینهٔ ما دمید و رفت دیگر پیام ما بر جانان که می برد اشکی که داشتیم ز مژگان چکید و رفت چندین چمن فسرد به خون امید ما رنگ حنا گلی که مپرسید چید و رفت ذوق وفای وعده ات از دل نمی رود قاصد ثمر نبود که گویم رسید و رفت لبیک کعبه ، مانع ناقوس دیر نیست اینجا فسانه هاست که باید شنید و رفت پرسیدم از حقیقت مرگ قلندری گفتند بی غم تو و من ، خورد و رید و رفت گففم رموز مطلب هستی بیان کنم تا بر زبان رسید سخن لب گزید و رفت گردید پیری ام ادب آموز عبرتی کز تنگنای عمر جوانی خمید و رفت وامانده بود هوش درین دشت بیکران لغزپد پای سعی و رهی بد سپید و رفت بیدل دو دم به الفت هستی نساختیم جولان او ز دامن ما چین کشید و رفت بیدل دهلوی