بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۶۳: زین من و ما زندگی سیر فنایی کرد و رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زین من و ما زندگی سیر فنایی کرد و رفت بر مزار ما دو روزی های هایی کرد و رفت عجز طاقت بی گذشتن نیست زین بحر سراب سایه بر خاک از جبین مالی شنایی کرد و رفت در خروش بیدماغان جنون تکرار نیست دل سپندی بود در محفل صدایی کرد و رفت دوستان از خود به سعی نیستی برخاستتد گرد ما هم خواهد ایجاد عصایی کرد و رفت عیب هستی نیست جندان چاره پوشیدنش چشم اگر بندی توان بند قبایی کرد و رفت کس گرفتار تعلقهای وهم و ظن مباد مرگ مژگان بند تعلیم حیایی کرد و رفت شخص هستی جز جنون شوخ چشمیها نداشت هر چه رفت از چشم ما بر دل بلایی کرد و رفت بادپیمایی چو شمع اینجا اقامت می کند بر هوا سرها سراغ زبر پایی کرد و رفت عمر ازکم مایگیهای نفس ، با کس نساخت میزبان شد منفعل مهمان دعایی کرد و رفت خجلت ناپایداری مزد سعی زندگی ست گر همه آمد صواب اینجا خطایی کرد و رفت در حریم عشق غیر از سجده کس را بار نیست باید اکنون یک نماز بی قضایی کرد و رفت خلق را ذوق عدم زین انجمن ناکام برد فرصت ما نیز خواهد عزم جایی کرد و رفت تا قیامت ساغر خمیازه می باید کشید ساقی این بزم بی صهبا حیایی کرد و رفت داغ نیرنگم که امشب کاغذ آتش زده بر حریفان خندهٔ دندان نمایی کرد و رفت بیدل از غفلت به تعمیر شکست دل مکوش در ازل دیوانه ای طرح بنایی کرد و رفت بیدل دهلوی