بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۶۰: دی بهشبنمگریهٔما نوگلی خندید و رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دی به شبنم گریهٔ ما نوگلی خندید و رفت از زبان اشک هم درد دلی نشیند و رفت از تماشاگاه هستی مدعا سیر دل است چون نفس باید بر این آیینه هم پیچید و رفت شمع محفل بر خموشی بست و مینا بر شکست هر کسی زین انجمن طرز دگر نالید و رفت زین بیابان هر قدم خار دگر داردکمین رهروان را پیش پای خویش باید دید و رفت عزم چون افتاد صادق راه مقصد بسته نیست اشک در بی دست و پایی ها به سر غلتید و رفت کوشش واماندگان هم ره به جایی می برد سر به پایی می توان چون آبله دزدید و رفت عالمی صد ناله پیش آهنگی امید داشت یک نگاه واپسین ناگاه برگردید و رفت ای سحر در اشک شبنم غوطه می باید زدن کز شکست رنگ بر ما عافیت خندید و رفت هیچ شبنم برنیارد سر ز جیب نیستی گر بداند کز چه گل خواهد نظر پوشید و رفت زان دهان بی نشان بوی سراغی برده ام تا قیامت بایدم راه عدم پرسید و رفت صبحدم بیدل خیال نوبهار آیینه ای ازتبسم برگل زخمم نمک پاشید و رفت بیدل دهلوی