بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۴۱: شب به یاد آن لب خموش گذشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب به یاد آن لب خموش گذشت ناله شد شمع وگلفروش گذشت چشم بر جلوه ای که وا کردیم پیش پیش نگاه هوش گذشت عمر رفت و هنوز در خوابم کاروان از سرم خموش گذشت زبر پا دیدم از نشاط مپرس مژه پل گشت و نای و نوش گذشت کاف و نون ، خلق را، به شور آورد این دو حرف ازکجا به گوش گذشت طرفه راهی ، چو شمع پیمودیم سر ما هر قدم ز دوش گذشت فقر ما، ماتم دو عالم دشت همه جا یک سیاهپوش گذشت بی جنون ترک وهم نتوان کرد باده از خم به قدر جوش گذشت گر جنون کرده ای تکلف چیست فصل پنهان کن و بپوش گذشت سوختن هم غنیمت است این شمع امشب آمد همان که دوش گذشت تشنهٔ وصل بود بیدل ما تیغ شد آب کز گلوش گذشت بیدل دهلوی