بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۳۷: در طلبت شب چه جنونهاگذشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در طلبت شب چه جنونهاگذشت کز سر شمع آبلهٔ پاگذشت جهل ، خرد پخت وبه معموره ریخت عقل جنون کرد و ز صحراگذشت نقش نگین داشت کمال هوس اسم بجا ماند و مسماگذشت خلق خیالات بر افلاک برد از سر این بام هواهاگذشت پی سپر عجز، چه نازد به جاه آبله از خاک چه بالاگذشت جوش نفس بود، می اعتبار قلقلکی کرد و ز مینا گذشت چون شررکاغذ آتش زده فرصت ما از نظر ماگذشت سعی تک وپو، همه را محوکرد رنگ روانی ز ثریا گذشت چون شب وروز است تلاش همه درنگذشت آنکه ز اینجاگذشت خط جین فهم به فرداگماشت خامه بر ین صفحه چلیپاگذشت خامشی ام زندهٔ جاوید کرد کم نفسیها ز مسیحا گذشت ضبط نفس طرفه پلی داشته ست قطره به این جهد، ز دریاگذشت قافله سالار توهم مباش هرکس ازین بادیه تنهاگذشت فرصت دیدار وفایی نداشت آمده بود، آینه ، اما گذشت با دم شمشیرقضا چاره چیست دم مزن آبی که ز سرهاگذشت بیدل ازین مایه که جز باد نیست عمر در اندیشهٔ سودا گذشت بیدل دهلوی