بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۲۱: هرجا دلی تپیدن شوق خیال داشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هرجا دلی تپیدن شوق خیال داشت گرد به باد رفتهٔ من رقص حال داشت روزی که عشق زد رقم ناتوانی ام چون خامه استخوان تنم مغز نال داشت رازم ز بی نقابی اظهار اشک شد عریانی اینقدر عرق انفعال داشت درکیش عشق ساز رهایی ندامت است افسوس طایری که به دام تو بال داشت امروز نیست داغ تو خلوت فروز دل خورشید ریشه در دل ماه از هلال داشت از دل به غیر شعلهٔ آهی نشد بلند عرض سراسر چمنم یک نهال داشت در بحر احتیاج که موجش تپیدن است آسایشی که داشت لب بی سؤال داشت بیهوده همچو صبح دمیدیم و سوختیم فصل بهار بی نفسی اعتدال داشت دل خون شد و کسی به فغانش نبرد پی این چینی شکسته زبان سفال داشت از دل غبار هستی موهوم شسته ایم رفت آنکه لوح آینهٔ ما مثال داشت عمرم ، کی آمدم که دهم عرض رفتنی تهمت خرامی ام قدم ماه و سال داشت تنها نه بیدل از تپش آرام منزل است هر بسمل ، آشیان طرب ، زبر بال داشت بیدل دهلوی