بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۱۳: برق آفت لمعه در بیضبطی اسرار داشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برق آفت لمعه در بی ضبطی اسرار داشت نعرهٔ منصور تا گردن فرازد دار داشت نغمهٔ تار نفس بی مژدهٔ وصلی نبود نبض دل تا می تپید آواز پای یار داشت دور باش منع دیدن پیش ییش جلوه است لن ترانی برق چندین شعلهٔ دیدار داشت گرد پروازی ز هستی تا عدم پیوسته است کاروان ما همین شور جرس دربار داشت چشم پوشیدیم یکسان شد بلند وپست دهر عالمی را شوخی نظاره ناهموار داشت گر دل ما شد تغافل کشته جای شکوه نیست جلوهٔ یکتایی اش آیینه ها بسیار داشت چون حباب از نیستی چشمی به هم آورده ایم در خرابی خانهٔ ما سایهٔ دیوار داشت از مروت عزت گل را سبب فهمیدن است سر شد آن پایی که پاس آبروی خار داشت تاگشودم چشم گرم احرام از خود رفتنم شمع در تحریک مژگان شوخی رفتار داشت با نسیم وصل واآمیخت گرد هستی ام بوی پیراهن عبیر طرفه ای درکار داشت دوش حیرانم خیالت در چه فکرافتاده بود از تحیر هر بن مویم گریبان زار داشت دانهٔ تاکی به چندین خط ساغر ریشه کرد درگداز سبحهٔ ما عالمی زنار داشت چون گل شمعیم بیدل بلبل باغ ادب شعلهٔ آواز ما جمعیت منقار داشت بیدل دهلوی