بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۳۸: بیاکه هیچ بهاری به حسرت ما نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیاکه هیچ بهاری به حسرت ما نیست شکسته رنگی امید بی تماشا نیست به قدر پر زدن ناله وسعتی داریم غبارشوق جنون مشرب است صحرا نیست زما ومن به سکوت ای حباب قانع باش که غیرضبط نفس نام این معما نیست غنا مخواه که تمثال هستی امکان برون آینهٔ احتیاج پیدا نیست چو موج اگر به شکستی رسی غنیمت دان درین محیط که جز دست عجز بالا نیست به هرچه می نگری پرفشان بیرنگی ست که گفته است جهان آشیان عنقا نیست اگر ز وهم برآیی چه موج و کو گرداب جهان به خویش فرو رفته است دریا نیست حساب هیچکسی تا کجا توان دادن بقا کدام و چه هستی فنا هم از ما نیست به آرمیدگی شمع رفته ایم از خویش دلیل مقصد از سرگذشتگان پا نیست به هرزه بال میفشان در این چمن بیدل که هر طرف نگری جز در قفس وا نیست بیدل دهلوی