بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۹۲: سخت جانی از من محزون که باور داشتهست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سخت جانی از من محزون که باور داشته ست زندگانی بی تو این مقدار لنگر داشته ست خار خار موج در خونم قیامت می کند خنجر نازت نمی دانم چه جوهر داشته ست بر رهت چون نقش پا از من صدایی برنخاست پهلوی بیمار الفت طرفه بستر داشته ست حسرت مستان این بزم از فضولی می کشم شرم اگر باشد عرق هم می به ساغر داشته ست بزمها از رشتهٔ شمعی ست لبریز فروغ اینقدر بالیدنم پهلوی لاغر داشته ست پروازها جمع است در مژگان من گر همه خوابیده باشم بالشم پر داشته ست ؟؟؟ پروازها جمع است درمژگان من پنجهٔ بیکار هم خاریدن سر داشته ست نیست جز نامحرمی آثار این زندانسرا خانهٔ زنجیر یکسر حلقهٔ در داشته ست دست بر هم سودن ما آبله آورد بار چون صدف بیحاصلی ها نیزگوهر داشته ست چون تریا پا به گردون سوده ایم از عاجزی آبله ز خاک ما را تاکجا برداشته ست دل مصفاکن جهان تسخیری آن مقدار نیست آینه صیقل زدن ملک سکندر داشته ست بیدل ا ز خورشید عالمتاب باید وارسید یک دل روشن چراغ هفت کشور داشته ست بیدل دهلوی