بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۵۳: عاقبت چون شعله خاکستر به فرق ما نشست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاقبت چون شعله خاکستر به فرق ما نشست درد صهبا پنبه گشت و بر سر مینا نشست بی توام گرد ضعیفی بس که بر اعضا نشست ناله ام درکوچهٔ نی چون گره صدجا نشست کس نمی فهمد زبان سوختن تقریر شمع در میان انجمن می بایدم تنها نشست می توان در خاکساری یافت اوج اعتبار آبله شد صاحب افسر، بسکه زیر پا نشست هر که را سررشتهٔ وضع حیا باشد به دست می تواند چون نگه در دیدهٔ بینا نشست شعلهٔ شوقت نشد پنهان به فانوس خیال همچو رنگ این می برون از خلوت مینا نشست سعی پرواز فنا را، اعتبار دیگر است رفت گرد ما به جایی کز فلک بالا نشست تیره باطن را چه سود از صحبت روشندلان صاف نبود زنگ با آیینه گر یک جا نشست ننگ وضع هم بساطیهای مجنون برنداشت گرد ما شد آب تا در دامن صحرا نشست شعلهٔ ما را درین بزم آرمیدن مفت نیست صد تپیدن سوخت تا یک داغ نقش یا نشست آبرو ذاتی ست بیدل ورنه مانند گهر مهرهٔ گل هم تواند در دل دریا نشست بیدل دهلوی