بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۳۵: فسون وهم چه مقدار رهزن افتادست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فسون وهم چه مقدار رهزن افتادست که ذر بر تو مراکار با من افتادست کجا روم که چو اشکم ز سعی بخت نگون به پیش پا همه از پا فتادن افتادست چو غنچه محرم زانوی دل شو و دریاب که در طلسم گریبان چه دامن افتادست چرا جنون نکند فطرت از تصور من که عمرهاست نگاه تو بر من افتادست به غیر سوختن از عشق نیست جان بردن بت آتشی به قفای برهمن افتادست صدای کوه به این نغمه گوش می مالد که سنگ و خشت همه در فلاخن افتادست نه نخل دانم و نی گلبن اینقدر دانم که راه نشو و نماها به گلخن افتادست در احتیاج نم جبهه می دهد آواز که آب شو، گرت آتش به خرمن افتادست تلاش نقش نگین می رسد به قبر آخر به دوش دل ز جهان بارکندن افتادست شرر نی ام که کنم کار خود به خنده تمام چو شمع تا به سحر سر به گردن افتادست بهار رنگ ندارد گل دگر بیدل در آب چشمهٔ ادراک روغن افتادست بیدل دهلوی