بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۲۴: مشاطهٔ شوخیکه به دستت دل ما بست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مشاطهٔ شوخی که به دستت دل ما بست می خواست چمن طرح کند رنگ حنا بست آن رنگ که می داشت دریغ از ورق گل از دور کف دست تو بوسید و به پا بست آخرچمنی را به سرانگشت تو پیچید وا کرد نقاب شفق و غنچه نما بست آب است ز شبنم دل هر برگ گل امروز کاین رنگ چمن ساز وفا سخت بجا بست زین نور که از شمع سرانگشت تو گل کرد تا شعله زند آتش یاقوت حنا بست کیفیت گل کردن این غنچه به رنگی ست کز حیرت سرشار توان آینه ها بست ارباب نظر را به تماشای بهارش دست مژه ای بود تحیر به قفا بست تا چشم گشاید مژه آغوش بهار است رنگ سر ناخن چقدر عقده گشا بست گر وانگری صنعت مشاطگیی نیست سحراست که برپنجهٔ خور- سها بست تا عرضه دهد منتخب نسخهٔ اسرار طراح چمن معنی هرغنچه جدا بست بیدل تو هم از شوق چمن شو که به این رنگ شیرازه ی دیوان تو امروز حنا بست بیدل دهلوی