بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۹۴: جاییکهنه فلک ز حیا سر فکنده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جایی که نه فلک ز حیا سر فکنده است چون گل چمن دماغی اقبال خنده است دیدیم دستگاه غرور سبکسران سرمایهٔ کلاه .همه فتم کنده است منصوبهٔ خرد همه را مات وهم کرد زین عرصه خاکبازی طفلان برنده است از خاک برنداشت فلک هرقدر خمید باری که پیری از خم درش فکنده است بر عیب خلق خرده نگیرند محرمان ای بیخبر من وتو خدا نیست بنده است ناموس احتیاج به همت نگاهدار دست تهی جنون گریبان درمنده است تا تیشه ات به پا نخورد ژاژخا مباش دندان دمی که پیش فتد لب گزنده است ازیأس مدعا ره رام رفته گیر این دشت ، تختهٔ کف افسوس رنده است ما را مآل کار طرب بی دماغ کرد بوی گل چراغ درتن بزم گنده است بیدل مباش غرهٔ سامان اعتبار هرچند رنگ بال ندارد پرنده است بیدل دهلوی