بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۹۲: سر هرکس زگلی پر زده است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سر هرکس زگلی پر زده است گل ندانست چه برسر زده است گر بوذ آینه منظور بتان چشم ما هم مژه کمتر زده است لغز میکده عجز رساست پای پر آبله ساغر زده است بی رخش نام تماشا مبرید بو نکاهم مژه نشنر زده است با دل جمع همان می سوزم شعله اینجا در اخگر زده است شمع گر سیرگریبان دارد فال پروانه ته پر زده است تا رهی واشود ز قد دوتا زندگی حلقه بر این در زده است شوفم از نبامه بران مببتغنی ست رنگ ما پر به کبوتر زده است گره دل ز که جوید ناخن دستهای همه قیصر زده است ناله گر مشق جنون می خواهد شش جهت صفحهٔ مسطر زده است غافل از طعن کس آگاه نشد بر رگ مرده که نشتر زده است ناکجا زحمت امید بریم نفس این بال مکرر زده است نیست آتش که زجا برخیزد دل بیمار به بستر زده است فقر آزادی بی ساخته ای سث کوتهی دامن ما بر زده است این سخن نیست که یارا ن فهمند عبرت ازبیدل ما سر زده است بیدل دهلوی