بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۷۲: الفت دل عمرها شد دست وپایم بسته است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
الفت دل عمرها شد دست وپایم بسته است قطرهٔ خونی ز سرتا پا حنایم بسته است آرزو نگذشت حیف از قلزم نیرنگ حرص ورنه عمری شد پلش دست دعایم بسته است همچو صحرا با همه عریانی وآزادگی نقد چندین گنج درگنج ردایم بسته است رفته ام زین انجمن چون شمع و داغ دل بجاست حسرت دیدار چشمی بر قفایم بسته است عبرتم محمل کش صد آبله واماندگی هرکه رفتاری ندارد پا به پایم بسته است زیر گردون برکدامین آرزو نازدکسی تنگی این خانه درها بر هوایم بسته است کاش ابرامی درین محمل به فریادم رسد بی زبانیها در رزق گدایم بسته است کو عرق تا تکمه ای چند ازگریبان واکنم خجلت عریان تنی بند قبایم بسته است الرحیل زندگی دیگرکه برگوشم زند موی پیری پنبه بر ساز درایم بسته است معنی موج گهر از حیرتم فهمیدنی ست رفته ام از خویش ویادت دل به جایم بسته است مصرع فکربلند بیدلم اما چه سود بی دماغیهای فرصت نارسایم بسته است بیدل دهلوی