بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۵: امروزکه امید بهکوی تو مقیم است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
امروزکه امید به کوی تو مقیم است گر بال گشایم دل پرواز دو نیم است نتوان ز سرم برد هوای دم تیغت این غنچه گره بستهٔ امید نسیم است شد حاجت ما پرده برانداز غنایت سایل همه جا آینهٔ رازکریم است فیض نظرکیست که درگلشن امکان هر برگ گل امروزکف دست کلیم است جزکاهش جان نیست ز همصحبت سرکش گریان بود آن موم که با شعله ندیم است بر صاف ضمیران بود آشوب حوادث صد موج کشاکش به سر در یتیم است پیوسته پر آواز بودکاسهٔ خالی پرگویی ابله اثر طبع سقیم است آسوده دلی الفت یأس است وگرنه امید هم اینجا چه کم اززحمت بیم است حیران طلب مایهٔ تمییز ندارد در چشم گدا ششجهت آثارکریم است بی رنگی گلشن نشود همسفرگل آیینه ز خود می رود و جلوه مقیم است بیدل ز جگرسوختگی چاره ندارم با داغ مرا لاله صفت عهد قدیم است بیدل دهلوی