بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۹۹: سرمایهٔ عذر طلبم از همه بیش است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سرمایهٔ عذر طلبم از همه بیش است در قافلهٔ اشک همین آبله پیش است جهدی که ز فکر حسد خلق برآیی خاری که به پایی نخلد مرهم ریش است تا مرگ فسردن نکشد طینت مردان آتش همه دم سوختهٔ غیرت خویش است جایی که ز خط تو نمو سبز نگردد فردوس اگر تل شود انبار حشیش است از برگ طراوت نگهی آب ندادیم سرسبزی این باغ به شاخ بز و میش است از سنگ شرر گم نشد از خاک غبارش ازیأس بپرسیدکه راحت به چه کیش است بسته ست قضا ربط علابق به گسستن هشدارکه بیگانگیی با همه خویش است دکان عبدم مایهٔ تغییر ندارد ماییم و متاعی که نه کم بود و نه بیش است بیدل به ادب باش که در پیکر انسان گر رگ کند اظهارپری تشنهٔ نیش است بیدل دهلوی