بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۹۷: آنچهدر بالطلب رقص است، در دل آتش است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنچه در بال طلب رقص است ، در دل آتش است همچو شمع اینجا زسرتا پای بسمل آتش است از عدم دوری ، جهانی را به داغ وهم سوخت محو دریا باش ، ای گوهر! که ساحل آتش است یک قلم چون تخم اشک شمع آفت مایه ایم کشت ما چندانکه سیراب است حاصل آتش است کلفت واماندگی شد برق بنیاد چنار با وجود بی بریها پای درگل آتش است در شکنج زندگی می سوزدم یاد فنا نیم بسمل را تغافلهای قاتل آتش است می رویم آنجاکه جز معدوم گشتن چاره نیست کاروانها خار و خس دربار و منزل آتش است می گدازد جوهر شرم از هجوم احتیاج ای کرم معذور در بنیاد سال آتش است از تپش های پر پروانه می آید به گوش کاشنای شمع را بیرون محفل آتش است هر دو عالم لیلی بی پرده است ، اما چه سود غیرت مجنون ما را نام محمل آتش است زندگی بیدل دلیل منزل آرام نیست چون نفس درزیرپا دل دارم و دل آتش است بیدل دهلوی