بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳۹: گردی ز خویش رفتن ما هیچ برنخاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گردی ز خویش رفتن ما هیچ برنخاست چون گل درای قافلهٔ رنگ بیصداست تا سر نهاد ه ایم به خاک در نیاز مانند سایه جبههٔ ما محو نقش پاست بنیاد ما چو غنچه طلسم هوای توست تا سر بجاست بوی خیال تو مغز ماست کس رایگان نچید گل از باغ اعتبار آب عقیق و نشئهٔ می نیز خونبهاست عارف شکست رنگش از آگاهی ست و بس بوی رسیدگی به ثمر سیلی جفاست آن کیست فکر بی بری از پاش نفکند از سایه سرو نیز درین بوستان دوتاست ما را فنا شکنجهٔ پرواز شوق نیست شبنم دمی که رفت ز خود جوهر هواست ناآشنای صورت واماندگان نه ایم ما رابه قدر آبله ، آیینه زیر پاست شوق فسرده از نگهی تازه می شود یک برگ کاه شعلهٔ وامانده را عصاست عمری ست ناز آینهٔ عجز می کشیم رنگ شکسته هم به مزاج دل آشناست هرچند ما به گرد خرامش نمی رسیم برگشته است آن مژه امیدها رساست بیدل چو نی ز ناله نداریم چاره ای تا راه جنبشی زنفس درگلوی ماست بیدل دهلوی