بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۷۳: باز درگلشن ز خویشم میبرد افسون آب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز درگلشن ز خویشم می برد افسون آب در نظر طرز خرامی دارم از مضمون آب شورش امواج این دریا خروش بزم کیست نغمه ای تر می فشارد مغزم از قانون آب برنمی دارد دورنگی طینت روشندلان در رگ موجش همان آب است رنگ خون آب همچو شبنم اشک ما آیینهٔ آه است و بس بر هوا ختم است اینجا وحشت مجنون آب شد عرق شبنم طرازگلستان شرم یار این گهر بود انتخاب نسخهٔ موزون آب آرزوگر تشنهٔ رفع غبار حسرت است با وجود تیغ او نتوان شدن ممنون آب نیست سیر عالم نیرنگ جای دم زدن عشق دریاهای آتش دارد و هامون آب معنی آسودگی نفس طلسم خامشی ست برمن ازموج گهرشد روشن این مضمون آب طبعم از آشفتگی دام صفای دیگر است درخور امواج باشد حسن روزافزون آب قلزم امکان نم موج سرابی هم نداشت تشنگیهاکرد ما را اینقدر مفتون آب وحدت از خودداری ما تهمت آلود دویی ست عکس در آب است تا استاده ای بیرون آب صاف طبعانند بیدل بسمل شوق بهار جادهٔ رگهای گل دارد سراغ خون آب بیدل دهلوی