بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۸: باز آب شمشیرت از بهار جوشیها
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز آب شمشیرت از بهار جوشیها داد مشت خونم را یادگل فروشیها ناله تا نفس دزدید من به سرمه خوابیدم کرد شمع این محفل داغم از خموشیها یا تغافل از عالم یا ز خود نظر بستن زین دوپرده بیرون نیست ساز عیب پوشیها مایه دار هستی را لاف ما و من ننگ است بی بضاعتان دارند عرض خودفروشیها زاهدی نمی دانم تقویی نمی خواهم سینه صافیی دارم نذر درد نوشیها سازمحفل هستی پرگسستن آهنگ است از نفس که می خواهد عافیت سروشیها محرم فنا بیدل زیر بارکسوت نیست شعله جامه ای دارد از برهنه دوشیها بیدل دهلوی