بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۴: مآلکار چه بیندکسی نظر به هوا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مآل کار چه بیندکسی نظر به هوا نمی توان خبر پاگرفت سر به هوا درتن چمن ز جنونکاری خیال مپرس به خاک ریشه وگل می کند ثمر به هوا زمین مزرع ایجاد بس که تنگ فضاست نمونکاشته تخم شرر مگربه هوا به عافیتگه خاکسترم چو شعله سری ست مباد ذوق فضولی کند خبر به هوا نه مقصدی ست معین نه مطلبی منظور چوگردباد همین بسته ام کمر به هوا جهان گرفت به رنگینی پر طاووس غبار من که ندانم که داد سر به هوا حدیث سرکشی از قامت بلندکه داشت که لب گزیده گره بند نیشکر به هوا چو شبنمی که کند از مزاج صبح بهار به راهت آینه ها بسته چشم تر به هوا ز ساز قافلهٔ عمر جمع دار دلت که محمل نفسی دارد این سفر به هوا به دستگاه رعونت درین بساط مناز که رفته است سرشمع بیشتر به هوا چه تنگی این همه افشرد دشت امکان را که ابر بیضه شکسته ست زیر پر به هوا دل فسرده اگر سد راه نیست چرا گشوده اند چو صبحت هزار در به هوا تعلق دونفس ما ومن غنیمت گیر که این غبار نیابی دم دگر به هوا به غیروصل عدم چیست مدعا بیدل که هر نفس نفس اینجاست نامه بر به هوا بیدل دهلوی