بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۵: چون شمع زآتشیکه وفا زد به جان ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون شمع زآتشی که وفا زد به جان ما بال هماست بر سر ما استخوان ما عمری ست هرزه تازی اشک روان ما کوگرد حیرتی که بگیرد عنان ما شمشیر آب دادهٔ زنگ ملامتیم باشد درشت گویی مردم فسان ما ما را نظربه فیض نسیم بهارنیست اشک است شبنم گل رنگ خزان ما این رشته تا به حشر مبینادکوتهی شمعی ست درگرفتهٔ نامت زبان ما چشم تری به گوشهٔ دل واخزیده ایم شبنم صفت زغنچه بس است آشیان ما شمع از حدیث شعله نبرد هست صرفه ای آتش مزن به خویش ، مشوترجمان ما لخت جگر به دیدهٔ ما رنگ اشک ریخت یاقوت آب گشته طلب کن ز کان ما از درد نارسایی پرواز ما مپرس چون نی گره شده ست به صد جا فغان ما در شعله زار داغ هوا نیز آتش است ای باد صبح نگذری از بوستان ما از رنگ رفته گرد سراغی پدید نیست پی باخته ست وحشت خون روان ما صبح نفس متاع جهان ندامتیم ناچیده رفته است به غارت دکان ما بیدل ره دیار فنا بسکه روشن است چون شمع چشم بسته رودکاروان ما بیدل دهلوی