بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۰: بس که دارد ناتوانی نبض احوال مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بس که دارد ناتوانی نبض احوال مرا بازگشتن نیست از آیینه تمثال مرا خاک نم گل می کندسامان خشکی از غبار سیرکن هنگامهٔ ادبار و اقبال مرا بسکه درمیزان هستی سنگ قدرم بیش بود در عدم باکوه می سنجند اعمال مرا تخم امّیدی به سودای حضوری کشته ام سبزکن یارب سر در جیب پامال مرا انتظار وعدة دیدار آخر واخرید از غم ماضی شدن مستقبل حال مرا رشتهٔ سازم چه امکانست گیردکوتهی سایهٔ آن زلف پرورده ست آمال مرا سبحه داران از هجوم دردسر نشناختند آن برهمن زاد صندل بر جبین مال مرا درتب شوق آرزوها زیرلب خون کرده ام ناله جوشدگر بیفشارند تبخال مرا جزعرق چون موج ازین دریاچه بایدبردپیش شرم پرواز آب کرد افشاندن بال مرا گر همه گردون شوم زین خرمن بیحاصلی غیر خاک آخر چه باید بیخت غربال مرا می کشم بار دل اما نقش می بندم به خاک عجز، خوش نقاش عبرت کرد جمال مرا بیدل دهلوی