بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۸: تبسم ریز لعلشگر نشان پرسد غبارم را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تبسم ریز لعلش گر نشان پرسد غبارم را ببوسد تا قیامت بوی گل خاک مزارم را ز افسوسی که دارد عبرت خون شهید من حنایی می کند سودن کف دست نگارم را مبادا دیدهٔ یعقوب توفان نموگیرد نگاری در سر راه تمنا انتظارم را ز اشکم بر سر مژگان عنان داری نمی آید گر وتازی ست باصد شعله طفل نی سوارم را توقع هرچه باشد بی صداعی نیست ای ساقی قدح برسنگ زن تا بشکنی رنگ خمارم را ز دل شورقیامت می دماند رشک همچشمی به هر آیینه منمایید روی گلعذارم را شرارکاغذم از فرصت عیشم چه می پرسی به رنگ رفته چشمکهاست گلهای بهارم را به چشم بسته هم پیدا نشدگرد خیال من نهانتر از نهانها جلوه دادند آشکارم را هوس در عالم ناموس یکتایی نمی گنجد سراغش کن ز من هرجا تهی یابی کنارم را گر این بیحاصلی از مزرع خشکم نمو دارد جبین هم دست خواهد از عرق شست آبیارم را چو آتش سرکشیها می کنم اما ازین غافل که جز افتادگی کس برنخواهد دشت بارم را شررخیزست گرد پایمال بیکسی بیدل به یاد دامن قاتل مده خون شکارم را بیدل دهلوی