بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۱: مکش ای آفتاب از فکر زربرپشت آتش را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مکش ای آفتاب از فکر زربرپشت آتش را ز غفلت می پرستی چند چون زردشت ، آتش را به ترک ظلم ، ظالم برنگردد از مزاج خود همان اخگر بودگر جمع گردد مشت آتش را مشو با تندخویی از عدوی ساده دل ایمن که آخرروی نرم آب خواهدکشت آتش را به اهل سوزکاوش داغ جانکاهی به بار آرد چوشمع زروی نادانی مزن انگشت آتش را شرار خردهٔ زر، خرمن گل راست برق آخر چرا ای غنچه بیرون نفکنی ازمشت آتش را خیال التفاتش از عتابم بیش می سوزد به گرمی فرق نتوان یافت روازپشت آتش را نه تنها ناله زنهاری ست از برق عتاب او به قدر شعله اینجا می دمد انگشت آتش را زر از دست خسان نتوان به جز سختی جداکردن که بی آهن نخواهد ریخت سنگ ازمشت آتش را به سعی ظلم کی رفع مظالم می شود بیدل به آب خنجروشمشیرنتوان کشت آتش را بیدل دهلوی