بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹: آخرزفقر بر سر دنیا زدیم پا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آخرزفقر بر سر دنیا زدیم پا خلقی به جاه تکیه زد وما زدیم پا فرقی نداشت عز ت وخو اری درین بساط بیدارشد غنا به طمع تا زدیم پا از اصل ، دور ماند جهانی به ذوق فرع ما هم یک آبگینه به خارا زدیم پا عمری ست طعمه خوار هجوم ندامتیم یارب چرا چوموج به دریا زدیم پا زین مشت پرکه رهزن آرام کس مباد برآشیان الفت عنقا زدیم پا قدر شکست دل نشناسی ستمکشی ست ما بی خبربه ریزة مینا زدیم پا طی شد به وهم عمرچه دنیا چه آخرت زین یک نفس تپش به کجاها زدیم پا مژگان بسته سیر دو عالم خیال داشت از شوخی نگه به تماشا زدیم پا شرم سجود او عرقی چند سازکرد کز جبهه سودنی به ثریا زدیم پا واماندگی چو موج گهر بی غنا نبود بر عالمی ز آبلهٔ پا زدیم پا چون اشک شمع در قدم عجز داشتیم لغزیدنی که بر همه اعضا زدیم پا بیدل ز بس سراسراین دشت کلفت است جزگرد برنخاست به هرجا زدیم پا بیدل دهلوی