اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۸۴۷: از غمزه تیر سازی و ز ابرو کمان کنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از غمزه تیر سازی و ز ابرو کمان کنی تا من چو نام بوسه برم قصد جان کنی گر یک نظر به جان بخریم از لبت، هنوز ترسی کزان معامله چیزی زیان کنی وقتی که نیم جرعهٔ شادی به من دهی صد محنتش به عشوه گری در میان کنی از دست کینهٔ تو نیارم که دم زنم زیرا که مهر مهر خودم بر زبان کنی کس بی گرو به دست تو دل چون دهد؟ که تو خو کرده ای که دل ببری، رخ نهان کنی هجر تو پیر کرد مرا وین طریق تست کز هجر خویش پیرو ز وصلم جوان کنی بر روی من ز عشق نشان میکنی و من ترسم سرم به راه دهی، چون نشان کنی گر زر طلب کنی ندهی ساعتی امان ور وعده ای دهی، همه عمر اندران کنی چون گویمت که: کام روا کن مرا ز لب هجرم به سر فرستی و اشکم روان کنی دل دی شکایتی ز تو میکرد پیش من پنداشت هر چه من بتو گویم تو آن کنی کشتی مرا به جور چو گفتم که: عاشقم این روز آن نبود که بارم گران کنی خواری کنی و رخ بنمایی بمن، ولی روزی چنین نمایی و سالی چنان کنی یکشب گر از فراق تو فریادخوان شوم ماهی ستیزه با من فریادخوان کنی صد سال اگر به منع تو کوشیم سود نیست زیرا که چون دو روز بر آید همان کنی در کام اوحدی نکند کار بوسه ای گر هر دمش دو من شکر اندر دهان کنی اوحدی مراغه ای