اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۸۴۱: مرحبا، ای گل نورسته، که چون سرو روانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرحبا، ای گل نورسته، که چون سرو روانی چشم بد دور ز رویت، که شگرفی و جوانی فکر کردم که بگویم: بچه مانی تو؟ ولیکن متحیر نه چنانم که بدانم: بچه مانی؟ دفتری باشد اگر ، شرح دهم وصف فراقت قصهٔ شوق رها کردم و خاطر نگرانی گر بر آنی که: غمت خون من خسته بریزد بنده فرمانم و خشنود به هر حکم که دانی این نه حالیست که واقف شوی ار با تو بگویم صورت حال نگه دار که معنیش ندانی درد خود را به طبیبان بنمودم، همه گفتند: روی معشوقه همی بوس، که عشقست و جوانی باغبانا، ادب آنست که چون در چمن آید سرو را برکنی از بیخ و به جایش بنشانی ای که بی یاد تویک روز نمی باشم و یک شب چون ببینی، سخنم یک شب و یک روز بخوانی کی به دشنام و جفا دور توان کردنم از تو؟ که به شمشیرم ازین کوچه بریدن نتوانی مرغ مالوفم و با خاک درت انس گرفته نه گریزندهٔ وحشی، که به سنگم برمانی اوحدی، زخم بلایی که ترا بر جگر آمد ریش ناسور شد از بس که تو خون می بچکانی اوحدی مراغه ای