اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۷۹۹: عالمی را به فراق رخ خود میسوزی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عالمی را به فراق رخ خود می سوزی تا خود از جمله کرا وصل تو باشد روزی؟ دل سخت تو به جز کینه نورزد با ما چون به دل کینه کشی، پس به چه مهر اندوزی؟ خار این کوه و بیابان همه سوزن باید تا تو این پرده که بر ما بدریدی دوزی نسبت گل بتو می کردم و عقلم می گفت: پیش خورشید نشاید که چراغ افروزی وقت آن بود که دل بر خورد از لعل لبت چرخ پیروزه نمی خواست مرا پیروزی شب هجران ترا صبح پدیدار نبود گر خیال رخ خوب تو نکردی روزی اوحدی، بر رخ این تازه جوانان بی زر عشق رسوا بود، آنگاه به پیر آموزی؟ اوحدی مراغه ای