اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۷۸۷: پادشاهست آنکه دارد در چنین خرم بهاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پادشاهست آنکه دارد در چنین خرم بهاری ساقیی سرمست و جامی، مطربی موزون و یاری نوش کن جام صبوح و کوش کز شاخ گل تر بلبلی هر دم بنالد، بلکه چون بلبل هزاری چون به دستم باده دادی شیر گیرم کن به شادی تا توانم صید کردن، گر به دست افتد شکاری آمد آن موسم که: هر کس با دلارامی که دارد باده نوشد در میان باغ و ما نیز از کناری دست بستان را ز هر دستی نگاری بست گیتی تا تو بنشینی و بنشانی ز هر دستی نگاری بر مثال لاله دارم سینه ای پر خون، که از وی نالهٔ زارم برآید چون ببینم لاله زاری ای که غافل می نشینی، سوی صحرا رو، که بینی کرده با دو ابر پر گل دامن هر کوه و غاری هر کرا هست اختیاری گو: همی کن چارهٔ خود چارهٔ ما صبر باشد، چون نداریم اختیاری عامیان در شغل و جستی، زاهدان در کبر و هستی عاشقان در عشق و مستی، تا بود هر کس بکاری من به آب می بشویم نام خود، تا در قیامت چون شمار خلق باشد، من نباشم در شماری من چو نرگس برنگیرم ز آب پی چندان که باشد سوسنی در پای سروی، سبزه ای بر جویباری از گنه کاران که داند مجرمی را؟ گو: بخواند آنکه میداند شکفتن این چنین گلها ز خاری این غزل می خوان و در وی اوحدی را یاد می کن گر بود فصل بهارت در گلستانها گذاری اوحدی مراغه ای