اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۷۸۲: زهی! زلف و رخت قدری و عیدی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زهی! زلف و رخت قدری و عیدی قمر حسن ترا کمتر معیدی همه خوبان عالم را بدیدم بر آن طوبی ندارد کس مزیدی مراد چرخ ازرق جامه آنست که باشد آستانت را مریدی برآن درگه بمیرم، بس عجب نیست به کوی شاهدی گور شهیدی به گنجی می خرم وصل ترا، گر ز کنجی بر نیاید من یزیدی شبی در گردنت گویی بدیدم دو دست خویش چون حبل الوریدی به مستوری ز مستان رخ مگردان که بعد از وعده نپسندم وعیدی هر آحادی چه داند سر عشقت؟ که همچون اوحدی باید وحیدی اگر غافل نشد جان تو از عشق ز دل پرداز او بر خوان نشیدی اوحدی مراغه ای