اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۷۴۹: در هر چه دیدهام تو پدیدار بودهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در هر چه دیده ام تو پدیدار بوده ای ای کم نموده رخ، که چه بسیار بوده ای ما بارکرده رخت و طلب گار روی تو وانگه نهفته خود تو درین بار بوده ای چون اول از تو خاست که عشاق را نخواست آخر چه شد که از همه بیزار بوده ای؟ گفتی: برو، برفتم و گفتی: بیا، دگر چونم فروختی که خریدار بوده ای؟ آنی که یک زمان ز تو ما را گزیر نیست هر جا که بوده ایم تو ناچار بوده ای گر بوده ای به حلقهٔ خمارمان شبی مانند حلقه بر در و دیوار بوده ای گه در میانه نقط صفت گشته ای پدید گاه از کنار دایره کردار بوده ای دوش آنچه دزد برد ز ما در ضمان ماست یا عهده بر تو بود که بیدار بوده ای ما را مکن به رفتن بازار سرزنش با ما تو نیز بر سر بازار بوده ای با ما چو یک شراب ز یک جام خورده ای ما مست چون شدیم و تو هشیار بوده ای؟ نوش دلست اگر شکر، ار زهر داده ای هوش روان، اگر گل، اگر خار بوده ای روزی اگر به وصل شوی یار اوحدی منت منه، که با دگران یار بوده ای اوحدی مراغه ای