اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۷۱۱: آنکه میخواست مرا بیدل و بییار شده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنکه میخواست مرا بیدل و بی یار شده زود بینم چو خودش عاشق و غمخوار شده اثری هم بکند زود یقین، می دانم گریه های شب این دیدهٔ بیدار شده مددی نیست که دیگر به منش باز آرد آن ز پیش من دل خسته به آزار شده ای رفیقان سفر، گر سر رفتن دارید همتی با من محبوس گرفتار شده جان فدا کرده و چون باد هوا گشته سبک دل به غم داده و چون خاک زمین خوار شده از غم آن تن همچون سمن و روی چو گل گل گیتی همه در دیدهٔ من خار شده خرقه پوشیدنم از عشق چرا دارد باز؟ من بسوزانمش این خرقهٔ زنار شده نظری بر من و بر درد من و زاری من ای به هجران تو من زارتر از زار شده کار عشق تو بلاییست نبینی آخر؟ اوحدی را چو من اندر سر این کار شده اوحدی مراغه ای