اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۶۸۸: دل سرای خاص شد، از مجلس عامش مگو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل سرای خاص شد، از مجلس عامش مگو جان چو بر جانان رسید، از پیک و پیغامش مگو مرغ جان ما، که از تار بدن بودش قفس باز دست شاه گشت، از دانه و دامش مگو ما از آن یوسف به بویی قانعیم، ای باد صبح بوی پیراهن چو آوردی، ز اندامش مگو ای که میگویی: خیال او توان دیدن به خواب مرد چون شوریده گشت، از خواب و ارامش مگو آنکه روی دوست دید، او را به کفر و دین چه کار؟ و آنکه مست عشق گشت، از باده و جامش مگو چند گویی: پخته ای باید که گردد گرد او؟ سینهٔ ما سوختست، از پخته و خامش مگو دوش میگفتی که: دانستم که خون من که ریخت؟ آنکه میدانی همانست، اوحدی نامش مگو اوحدی مراغه ای