اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۶۸۲: حسن مصرست و رخ چون قمرت میر درو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حسن مصرست و رخ چون قمرت میر درو عشق زندان و حصارش که شدم پیر درو خم ابروت کمانیست، که دایم باشد هم کمان مهره و هم ناوک و هم تیر درو حلقهٔ زلف تو دامیست گره گیر، که هست حلق و پای دل من بسته به زنجیر درو جنتست آن رخ خوب و ز دهان و لب تو می رود جوی شراب و عسل و شیر درو خود که جوید ز کمند سر زلف تو خلاص؟ که به اخلاص رود گردن نحجیر درو بسم این کار پریشان، که نمی بینم جز جگر ریش و دل سوخته توفیر درو گر من از عشق تو آشفته شوم نیست عجب کاوحدی شیفته شد با همه تدبیر درو اوحدی مراغه ای