اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۶۴۰: دشمن دون گر نگفتی حال من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دشمن دون گر نگفتی حال من خود به گفتی چشم مالامال من هر شبی از چرخ نیلی بگذرد نالهای این تن چون نال من حال من چون خال مشکین تیره شد در فراق یار مشکین خال من کاشکی! آن روی فرخ می نمود تا ازو فرخنده گشتی فال من روز عمرم شب شد و پیدا نگشت روز این شبهای همچون سال من بر دل ریشم دلیلی روشنست راستی را پشت همچون سال من مرغ او بودم، چرا برمی تپم؟ گر نزد تیر بلا بر بال من؟ کاشکی!دستم به مالی می رسید کز برای دوست گشتی مال من وه! که روز اوحدی بی روی دوست شد سیه چون نامهٔ اعمال من اوحدی مراغه ای