اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۶۳۰: نفسم گرفت ازین غم، نفسی هوای من کن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نفسم گرفت ازین غم، نفسی هوای من کن گر هم فتاد بردم،بدهی دوای من کن دگری بهای خویش ار نستاند از تو بوسه تو ز بوسه هر چه داری همه در بهای من کن نه رواست زشت کردن به جز ای خوبکاران دل من چه کرد با تو؟ تو همان بجای من کن چو ز گردنم گشودی گره دو دست سیمین سر زلف عنبرین را همه بند پای من کن دل این بهانه جویان بگریزد از غم تو تو حوالت غم خود به در سرای من کن چه زنی به تیغ و تیرم؟ چه نخواهم از تو بوسی رخ چون سپر که داری سپر بلای من کن به دو روزه آشنایی چه نهی سپاس بر من؟ رخت آشناست، حالی، دلت آشنای من کن همه پیرهن قبا شد ز غم تو بر تن من تو ز ساعد و بر خود کمر و قبای من کن چو بلای اوحدی را ز سر تو دور کردم همه عمر تا تو باشی برو و دعای من کن اوحدی مراغه ای