اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۶۲۳: مشنو که: از کوی تو من هرگز به در دانم شدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مشنو که: از کوی تو من هرگز به در دانم شدن یا خود به جور از پیش تو جایی دگر دانم شدن زان رخ چراغی پیش دار امشب، که بر من از غمت شب نیک تاریکست با نور قمر دانم شدن چون خواهم از زلفت کمر گویی که: داغی بس ترا داغ غلامی بر جبین چون بی کمر دانم شدن وقتی که من در پای تو چون گوی سرگردان شوم دست از ملامت باز کش، کانجا به سر دانم شدن؟ من پیش شمشیر بلا صد پی سپر گشتم ولی آن تیر چشم مست را مشکل سپر دانم شدن وقتی که می رانی مرا، پایم نمی پوید دمی وانگه که می خوانی مرا مرغ به پردانم شدن گفتی: برو، چون اوحدی، برآستانم سربنه آنجا گرم ره می دهی من خاک در دانم شدن اوحدی مراغه ای