اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۶۱۸: چو دل نمیدهد از کوی دوست برگشتن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو دل نمی دهد از کوی دوست برگشتن ضرورتست در آن آستان به سر گشتن من از برای چنان آفتاب رخساری چو سایه عار ندارم ز دربدر گشتن چون در میان نتوان کرد دست با شیرین ضرورتست چو فرهاد در کمر گشتن اگر چه شد سخن عشق من به گیتی فاش بدین سخن نتوانم ز دوست بر گشتن گرم به تیغ زند چاره ای نمی دانم بجز سپاس پذیرفتن و سپر گشتن ازو به تیر قضا روی برنگردانم ز دوست حیف بود خود بدین قدر گشتن به دوست گوی که: رحمت کن، ای نسیم صبا که نیست ممکن ازین دل شکسته تر گشتن حدیث من همه عالم برفت و خلق شنید وزین حدیث نخواهد ترا خبر گشتن ندانمت که چه افیون فگنده ای درمی که باز عادت ما حیرتست و سر گشتن به جست و جوی تو آشفته می کنندم نام ز بس به بازار و کوچه در گشتن چو اوحدی سخن از آب دیده خواهد گفت گزیر نیست حدیث مرا ز تر گشتن اوحدی مراغه ای