اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۶۰۰: دلها بربودند و برفتند سواران
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلها بربودند و برفتند سواران ما پای به گل در شده زین اشک چو باران او رفت، که روزی دو سه را باز پس آید ما دیده به راه و همه شب روز شماران بر کشتنم ار شاه سواری بفرستد با شاه بگویید که: کشتند سواران اندیشهٔ باران نکند غرقهٔ دریا ای دیدهٔ خونریز، میندیش و بباران این حال، که ما را بجزو یار دگر نیست حالیست که مشکل بتوان گفت به یاران ما را به بهار و سمن و لاله چه خوانی؟ دریاب کزین لاله چه روید به بهاران؟ آهن که چه دید از غم آن چهره بگویید تا آینه پیشش نزنند آینه داران گر دوست دوایی ننهد بر دل مجروح مرهم ز که جوید جگر سینه فگاران؟ صد قصه نبشت اوحدی از دست غم او وین غصه یکی بود که گفتم ز هزاران اوحدی مراغه ای