اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۵۹۲: مرا با دوست میباید که رویارو سخن گویم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا با دوست میباید که رویارو سخن گویم نه با او دیگری مشغول و من با او سخن گویم سر بیدوست بر زانو چه گویی؟ فرصتی باید که او بنشیند و من سر بر آن زانو سخن گویم مرا گویند: دردش را بجوی از دوستان دارو نه با دردش چنان شادم که از دارو سخن گویم چو بوی نافه گردد فاش بوی مشک شعر من چو من در شیوهٔ آن چشم بی آهو سخن گویم بی رغو میتوان رفتن ز دست او، ولی ترسم وفای او بنگذارد که در یرغو سخن گویم همیشه حاجت ابرو چو سر در گوش او دارد به گوش او رسد حالم، چو با ابرو سخن گویم دل من چون ز موی او پریشانست و آشفته به وصف موی او باید که همچون مو سخن گویم گرم چون اوحدی روزی سر زلفش به دست افتد چو چین زلف تا برتاش تو بر تو سخن گویم به قول زشت بد گویان نگردد گفتهٔ من بد جهان نیکو همی داند که: من نیکو سخن گویم اوحدی مراغه ای