اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۵۳۱: گر مرغ این هوایی، بال و پرت بسوزم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر مرغ این هوایی، بال و پرت بسوزم ور حال دل نمایی، دل در برت بسوزم من شمع گشتم و تو پروانه، تا به زاری در پای من بمیری، من در برت بسوزم چون ز آتشت بسوزم دیگر بشارت آرم تا بنگرم که هستی، زان بهترت بسوزم خاکسترت کنم من روزی در آتش خود وز دستم ار بنالی خاکسترت بسوزم چون عودت ار بسازم، ایمن مشو، که من گر در پرده ات بسازم، در دیگرت بسوزم تا غرق عشق گردی در بحر بی نشانی هم بادبان ببرم، هم لنگرت بسوزم وقتی که نام خود را مؤمن کنی ز طاعت مؤمن کنی، ولیکن چون کافرت بسوزم زان رنگ و بوی چندین چون گل مخند، کین جا گر زانکه عود خامی بر مجمرت بسوزم گفتی: خلاص یابد، هر زر که خالص آید من در خلاص غیرت سیم و زرت بسوزم هان! تا چو اوحدی تو بر هر دری نگردی ورنه چو خاک کوچه بر هر درت بسوزم اوحدی مراغه ای