اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۵۳۰: بیار آن، باده، تا دل را به نور او بر افروزم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیار آن، باده، تا دل را به نور او بر افروزم که بوی دوست می آرد نسیم باد نوروزم به عشقم سرزنش کردی ،ببین آن روی را امشب که عذرم خود ترا گوید که: من روشن تر از روزم مگو احوال درد من به پیش هر هوسبازی که جز عاشق نمی داند حکایت های مرموزم رها کن، تا بمیرد شمع پیش او ز رشک امشب که چون باید ز عکس او دگر بارش بر افروزم رقیب از رشک من هر دم گریبان گو: بدر بر خود که من چشم از جمال او نمی دانم که: بردوزم من مفلس نمی خواهم جلوس تخت فیروزه که از رخسار او، حالی، جلیس بخت پیروزم نگارینا، چه بد کردم؟ که نیک از من شدی غافل نه نیکست این که آزردی به گفتار بد آموزم من از حیرت نمی دانم حدیث خویشتن گفتن ز قول اوحدی بشنو سخن های جگر سوزم اوحدی مراغه ای