اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۵۱۲: به دکان میفروشان گروست هر چه دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به دکان می فروشان گروست هر چه دارم همه خنب ها تهی گشت و هنوز در خمارم ز گریزپایی من چو خبر به خانه آمد نتوان به خانه رفتن، که ز خواجه شرم دارم ز جهانیان برآمد خبرم به می پرستی کس ازین خبر ندارد که چه رند خاکسارم؟ سر بد پسندم آخر که چه فتنه کرد، دیدی دل کژ گمان من بین که: هنوز امیدوارم دل و دین و دانشی را، که به عمر حاصل آمد همه کردم اندرین کار و بدان که: در چه کارم؟ مگرم دهند راهی به کلیسای گبران که به خانقاه رفتم شب و کس نداد بارم خبر عنایت او ز کسی شبی شنیدم به امید آن عنایت شب و روز می گذارم به قیامت ار برآید تن من ز خاک محشر دل من ز شرمساری نهلد که: سر برآرم بر اوحدی مگویید دگر حکایت من چو نماند رخت و باری که به اوحدی سپارم اوحدی مراغه ای