اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۵۲: که رساند به من شیفتهٔ مسکین حال
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
که رساند به من شیفتهٔ مسکین حال؟ خبری زان صنم ماهرخ مشکین خال هر سحر زلف چو شامش، که دلم در کف اوست در کف باد شمالست، خنک باد شمال! نیست میلی به من آن را که ز میل رخ اوست میل در میل ز خون دل من مالامال دل آشفته بجای کس دیگر بستم که نه اندیشهٔ قربست و نه امید زوال شوق بوسیدن دستش اگرم پیش برد به غلط پای بیرون می نهم از صف نعال پیش ازین دیده به امید وصالی میخفت باز چندیست که در خواب نرفتم ز خیال بی رخ دوست نگوییم که: ماهی سالیست کانچه بیدوست گذارند نه ماهست و نه سال حالتی هست دلم را که نمی یارم گفت به ازین کشف نشاید که کنم صورت حال صبر فرمودی و فرمان تو مقدورم نیست مطلب صبر جمیل از من مشتاق جمال اوحدی، نالهٔ بی فایده سودی نکند دوست چون گوش بر احوال تو کردست مثال اوحدی مراغه ای