اوحدی مراغه ای
غزلیات
غزل شماره ۴۵۱: ما به ابد میبریم عشق ترا از ازل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما به ابد می بریم عشق ترا از ازل در همه عالم که دید عشق چنین بی خلل؟ از سر من شور تو هیچ نیاید برون گر چه سر آید زمان ور چه در آید اجل هیچ کسم، گر بدل بر تو گزینم به دل هیچ کسی خود بدل بر تو گزیند بدل؟ شمع لبت را بدید، مهر گرفت از عقیق موم دهانت بدید مهر گرفت از عسل راهرو عقل را زلف تو دارالامان کار کن روح را لطف تو بیت العمل بوده ز جور تو ما در همه وقتی زبون گشته به مهر تو ما در همه گیتی مثل ماه شبستان تو مورچهٔ وتخت جم وصل تو و جان ما یوسف و سیم دغل زلف تو تن را نوشت سورهٔ نون بر ورق قد تو دل را نهاد لوح الف در بغل چشم مرا از لبت نیست گزیری که، هست لعل لبت را شکر، چشم سرم را سبل فوت نشد نکته ای از کشش و از جسش با لب و زلف ترا مرتبهٔ عقد و حل اوحدی از دیر باز فتنهٔ تست، ای غزال تا نشود ناامید زود نیوش این غزل اوحدی مراغه ای